توضیحات
جورج به همراه دوستش آقایی که کلاه زرد داشت، برای تعطیلات به شهر رفتند تا جشن کارناوال را تماشا کنند. او که دنبال غذا میگشت. یک درخت با چند نارگیل تازه دید، بالای درخت رفت، ولی آن نارگیلها واقعی نبودند. جورج نارگیلها را محکم کشید، درخت شروع به لرزیدن کرد و روی زمین افتاد و همه نارگیلها پخش شدند. جورج به دنبال نارگیلها میدوید و تمام کارناوال را به هم ریخته بود. اما ناگهان جورج گم شد و غیبش زد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.