توضیحات
جورج با دوستش بعد از یک روز طولانی در شهربازی به خانه برگشتند. جورج خسته بود و به روزی که گذشته بود، فکر کرد. او به علت کوچکی نتوانسته بود سوار ترن شود، مسئول چرخ و فلک هم اجازه نداده بود تنهایی سوار شود و… . او به خواب عمیقی رفت و خواب دید به شهربازی برگشته ولی اینبار شهربازی متفاوت و کوچکتر از قبل بود. در واقع جورج بیش از حد بزرگ شده بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.