توضیحات
جورج به همراه دوستش یک روز به کنار دریا رفت. دوست او بتی نیز به همراه مادربزرگش آنجا بود. زمانی که نجاتغریق برای استراحت رفت، جورج به جای نجاتغریق رفت و از روی صندلی مخصوص به جمعیت نگاه کرد. او احساس کرد یک نجاتغریق واقعی است. آن روز وقتی جورج و بتی مشغول غذا دادن به پرندهها بودند، موج سبد پیک نیک را با خود برد و جورج مثل یک نجاتغریق سبد را از دریا نجات داد و به ساحل آورد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.