توضیحات
جورج همراه دوستش به سینما رفت. در سینما نوری را که از پشت سالن، از یک پنجره کوچک بیرون میزد، دید. او به عقب سالن رفت و متوجه یک در شد. وقتی جورج پایش را داخل اتاق گذاشت، مردی که آن جا روی صندلی نشسته بود، به قدری از دیدن او ترسید که از روی صندلی به هوا پرید و تمام حلقههای فیلم از روی دستگاه به زمین افتاد. در طبقه پایین، تماشاگرها شروع به فریاد زدن، کردند زیرا فیلم قطع شده بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.