توضیحات
جورج به اتفاق دوستش آقایی که کلاه زرد داشت، یک روز صبح به پیادهروی رفتند. آنها یک بچهگربه پیدا کردند و آن را به مرکز نگهداری حیوانات بردند. دوست جورج برای پر کردن چند برگه به بیرون رفت.
جورج بازیگوش کنجکاو به دنبال صدای سگی رفت و اتاقی پر از سگهای مختلف دید. او از یکی از سگ کوچولوها خوشش آمده بود. آهسته در قفس را باز کرد و مادر سگ کوچولو و به دنبال او سگ کوچولوها از قفس بیرون پریدند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.