توضیحات
جورج برای تعطیلات آخر هفته همراه دوستش به پیک نیک رفت. او برای آوردن آب رفت و با تقلید از یک دختربچه، آب را روی آتش مردی ریخت. مرد به دنبالش دوید و جورج از جنگل سردرآورد. در جنگل جورج میخواست گربهای را که لای بوتهها گیر کرده بود، نجات دهد اما او یک راسو بود که خیلی ترسیده بود. راسو دمش را بالا برد و بویی به اطراف پخش کرد. تمام بدن جورج بوی بد میداد و او در پی خلاص شدن از بوی بد بود.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.